قهر کردی
میدونم چون عید رو بهت تبریک نگفتم از دستم دلخوری
میخواستم سال نو را بی تو شروع کنم
تنهای تنها...خودم باشم و کلی خاطره های ناتمام
می خواستم سال91با دلتنگیهایم تنها باشم
باورت می شه
آخه من عادت کرده ام به بی کسی...نمیدونی چه دلهره ای داشتم
نمیخواستم شما هم به نحسی من گرفتار بشی...
میخواستم کلی برات بنویسم...اما نمیخواستم دل نازکت رو خدشه دار کنم
باور کن هر چه کردم فقط بخاطر خودت بود
برای دیدنت هم هر چه کردم نشد...فکر میکردم اگه منو نبینی بهتره...برا من خیلی سخته...چنین تصمیماتی
اما هر چه بود برای تو بود
حال چند ساعت مونده تا تحویل سال
و من اینجا تنها نشستم دارم ...به تمامی دوستان فکر میکنم...و بغضی دارم از جنس خورشید...داغ و آتشی
گلوم داره میسوزه...همتونو دوست دارم...
یا مقلب القلوب و الابصار...یا مدبر اللیل و النهاریا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال
حالم دگرگون شده.... و دوباره عاشقی ماه و ستاره
و دوباره هجوم وحشتناک دلتنگی
و دوباره همه رویاهای بی وصال...
میخندم...به خودم...به دیوانگی خودم
و دوباره مینویسم برای قلب عاشقا
همیشه برای همه نوشته ام...اما هیچگاه برا خودم ننوشتم
و دوباره از فردا روز از نو روزی از نو
من هستم ...برای دل عاشق شما
پلی هستم برای عبور...و تو به دل نگیر چون من
زائیده غم هستم...و تو به زندگی خودت ادامه بده